Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از یورونیوز، به این ترتیب در فضا هیچکس صدای فریاد انسان را نمی‌شنود یا بهتر بگوییم هیچ صدا یا پژواکی در فضا وجود ندارد و سکوت در بیشتر موارد حکم‌فرماست.

صوت در واقع موجی از انرژی است که می‌تواند در یک محیط جامد، مایع یا گاز حرکت کند. صدا یک موج فشرده شده است. هنگامی که تارهای صوتی در گلوی انسان یا دیگر موجودات می‌لرزند، هوا را در محیط گلو فشرده می‌کنند و باعث ایجاد انرژی می‌شوند و این انرژی، به سمت بیرون حرکت می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این موج صوتی که به حرکت درمی‌آید، سرعت بالایی در حدود ۱۲۲۳ کیلومتر در ساعت دارد که سریع‌تر از سرعت یک هواپیمای جت تجاری است.

سفر غیرممکن انرژی صوتی

فضا یک خلاء است، به این معنی که تقریباً هیچ ماده‌ای در آن وجود ندارد. صدا توسط اتم‌ها و مولکول‌ها حمل می‌شود و به همین دلیل در فضا بدون اتم یا مولکولی برای حمل موج صوتی هیچ صدایی وجود ندارد و سفر انرژی صوتی از یک ملکول به ملکول همسایه ممکن نیست. البته نبود صدا، به معنای نبود پژواک هست زیرا «پژواک» یا همان اکو زمانی اتفاق می‌افتد که یک موج صوتی به یک سطح صاف و سخت برخورد می‌کند و به سمت جهتی که از آنجا آمده است، برمی‌گردد.

اما نکته مهم این است که اگر انسانی در فضای بی‌انتها و خارج از فضاپیمای خود گرفتار شده باشد و لباس مجهز فضانوردی هم به همراه نداشته باشد، اینکه کسی نمی‌تواند فریاد کمکش را بشوند، کمترین مشکل او محسوب می‌شود. چراکه حتی هوایی که هنوز در ریه‌ها دارد نیز شروع به انبساط می‌کند چراکه فشار آن، بیشتر از خلاء بیرون است. در این حالت ریه‌ها پاره می‌شوند و فرد ظرف ۱۰ تا ۱۵ ثانیه به دلیل کمبود اکسیژن بیهوش می‌شود.

با وجود همه این استدلالات فیزیکی، دانشمندان همچنان مایلند بدانند که صدای انسان مثلا در سیاره‌های همسایه مانند زهره یا مریخ چگونه شنیده می‌شود. دمای مریخ معمولاً زیر نقطه انجماد است و جوّ آن نیز نازک و غیر قابل تنفس است. وضعیت سیاره زهره از این هم بدتر است؛ هوای آن به اندازه‌ای گرم است که سرب را ذوب کند و جو غلیظی از دی اکسید کربن دارد.

به همین دلیل دانشمندان بر این باورند که صدای انسان احتمالا در سیاره مریخ ریز و توخالی است مانند صدای یک پیکولو و در سیاره زهره، زیر و بم صدای انسان عمیق‌تر خواهد بود مانند صدای یک گیتار باس قوی. اگرچه فضا را خلاء پوشانده و به همین دلیل صدای معمولی نمی‌تواند از آن عبور کند، اما در واقع یک «خلاء کامل» نیست و ذرات زیادی در آن شناور است.

بیشتر بخوانید:

آماده برای اعزام فضانورد در ۱۴۰۷ | همه چیز درباره کپسول زیستی ایرانی

ناسا در سال ۲۰۲۲ میلادی نمونه‌ای از صدایی را که در فضا وجود دارد، منتشر کرد. در این آزمایش، از داده‌های اشعه ایکس برای ضبط این صدا استفاده شد و نشان داد که چگونه یک سیاه‌چاله عظیم، پلاسما را در ابرخوشه کهکشانی پرسئوس در فاصله ۲۵۰ میلیون سال نوری از زمین به هم می‌زند. خود سیاهچاله صدایی از خود ساطع نمی‌کند، اما پلاسمای پراکنده در اطراف آن، امواج صوتی با طول موج بسیار طولانی را حمل می‌کنند.

در این تجربه، صدای طبیعی که از فضا به دست آمد دارای فرکانس بسیار پایینی است که گوش انسان نمی‌تواند آن را بشنود؛ اما پس از بالا بردن فرکانس تا اندازۀ محدوده شنیداری انسان، صدایی شبیه غرغر سیاهچاله در اعماق فضا شنیده شد.

کد خبر 813485 برچسب‌ها ایستگاه فضایی بین‌المللی ناسا فضاپیما - کاوشگر فضا - سازمان‌ها آژانس‌های جهانی ماهواره فضا

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: ایستگاه فضایی بین المللی ناسا فضاپیما کاوشگر ماهواره فضا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۳۳۳۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • صدای دایی و مهدوی‌کیا خیلی زود از سکه افتاد!
  • آمادگی هند برای تولید کتاب‌های صوتی با هوش مصنوعی
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • صنعت نشر هند برای تولید کتاب‌های صوتی با هوش مصنوعی آماده می‌شود
  • ای وای از عشق ؛ عرفان طهماسبی
  • فریاد و لبخند سردار سوژه رم شد (عکس)
  • دانشجویان در دل آمریکا «فلسطینِ آزاد» را فریاد می‌زنند/ سرکوب شدید دانشجویان در فرانسه و آمریکا
  • انعکاس مشکلات شما در صدای مردم ششم اردیبهشت ماه استان قزوین
  • اگر به خودرو علاقه دارید این ویدئو را با صدای بلند ببینید! (فیلم)
  • فیلم| فریاد‌های این زن به خاطر ۴۰۰ هزار تومان، مشهد را لرزاند